ماجراهای کلاردشتی ( قسمت چهل و ششم)

شنبه, 08 مرداد 1401 ساعت 17:22 نوشته شده توسط  علی ملک پور اندازه قلم کاهش اندازه قلم کاهش اندازه قلم افزایش اندازه قلم افزایش اندازه قلم

 

بازگشت به دانشگاه؛

در این سال‌ها من علاوه بر اشتغال به کار در بنیاد، سازمان تأمین اجتماعی و اینک سازمان صنایع‌دستی ایران، با دانشگاه نیز همکاری پاره‌وقت و به صورت حق‌التدریس داشتم. من در دانشگاه آزاد اسلامی واحد اراک، واحد آشتیان و بیشتر از همه در دانشگاه آزاد رودهن تدریس کردم. نهایتاً با تقاضای عضویت من در هیأت علمی دانشگاه آزاد رودهن موافقت شد و قرار شد که پس از گزینش علمی و عمومی به صورت تمام وقت در دانشگاه استخدام شوم. در سال 1380 و 1381 بیشتر به دانشگاه می‌رفتم و حضورم در سازمان صنایع‌ دستی ایران به تدریج کاهش یافت.

دی‌ماه سال 1381 نامه‌ای از طرف دانشگاه رودهن به من داده شد تا در جلسه‌ي مصاحبه جهت جذب در هیأت علمی شرکت کنم. برای مصاحبه در تاریخ مقرر حضور یافتم. چهار نفر از استادان جامعه‌شناسی با داوطلبان استخدام در هیأت علمی مصاحبه می‌کردند. آقای دکتر محمدصادق مهدوی، آقای دکتر معینی، آقای دکتر محسنی‌تبریزی و آقای دکتر حسن ‌سرایی در هیأت مصاحبه بودند. از من پرسش‌هایی در خصوص سوابق شغلی و تحصیلی و فعالیت‌های پژوهشی به عمل آمد. من پاسخ دادم و نوبت به سؤال از مباحث زبان انگلیسی رسید. دکتر معینی از من خواست متنی را که او در نظر گرفته بود، بخوانم و ترجمه کنم. من متن انگلیسی را به سختی خواندم چون به شدّت ریز و برای من ناخوانا بود. ولی در ترجمه‌ي متن مشکل خاصی نداشتم. در ادامه دکتر معینی چند واژه انگلیسی از دیگر بخش‌های کتابی که در دست داشت ، از من پرسید. یکی از آن واژه‌ها (Monarchy) بود. گفت: معنی این لغت چیست؟ گفتم: نمی‌دانم! واژه‌ای دیگر پرسید: (Bible)... یعنی چه؟ گفتم: دقیق نمی‌دانم! دکتر معینی از سر ناخرسندی گفت: متن را کُند خواندی، معنی واژه‌ها را هم که پاسخ ندادی، ما نمی‌توانیم این مصاحبه را از شما بپذیریم و شما باید برای یک دوره تجدید شوی تا 3 ماه فرصت دارید که مجدداً و آماده‌تر از قبل برای مصاحبه علمی حاضر شوید.

من در شرایط عادی باید بعداً برای مصاحبه می‌آمدم. ولی در این مصاحبه می‌دانستم شرایط این گونه نیست. به هیأت مصاحبه علمی گفتم: من متن انگلیسی را به علت ریز بودن آن و ضعف دیدم که عرض کردم، خوب و سریع نخواندم؛ واژه‌ها هم یک استثناء بود و طبیعی است که من هم مانند هر کس دیگر، حتی اگر مترجم هم باشم، معنی برخی از واژه‌ها را ندانم، ولی من زبان انگلیسی را در حدّی می‌دانم و از جمله، صحبت و مصاحبه و حتی تدریس به زبان فارسی و یا انگلیسی برای من یکسان است و می‌توانم به زبان انگلیسی مصاحبه یا سخنرانی کنم و اینکه این واژه‌ها را ندانم انعکاس وضعیت واقعی من نیست. اعضای هیأت مصاحبه از این حرفم تعجب کردند و گفتند: شما واقعاً می‌توانید به انگلیسی مصاحبه کنید؟ گفتم: بله، می‌توانم به انگلیسی مصاحبه کنم و بدون هیچ متن و یادداشتی هم به انگلیسی سخنرانی کنم. من زبان عربی را هم در حدّ انگلیسی می‌دانم و مشکلی ندارم.

این بار فضای مصاحبه کاملاً تغییر کرد. دکتر معینی گفت: پس موضوع رساله‌ي دكتراي خود را که همگرایی و ناهمگرایی فرهنگی دولت و مردم در ایران است، به طور خلاصه و به زبان انگلیسی توضیح دهید. من حدود 10 دقیقه خلاصه‌ي بخش‌های مختلف متن رسال‌هام را توضیح دادم. هیأت مرا به شدّت تشویق و تأیید کرد و گفتند شما کاملاً پذیرفته و مورد تأیید ما هستی و ما را بیش از آنچه که فکر می‌کردیم، راضی و قانع کردید.

مصاحبه با این فضای مثبت، پایان یافت و من محل مصاحبه را ترک کردم.

پس از آن مصاحبه، از تاریخ یکم اسفندماه 1381 به عنوان عضو هیأت علمی دانشگاه آزاد استان تهران (واحد رودهن) استخدام شدم. حالا دیگر یک معلّم تمام‌وقت شده بودم. برای کسی مثل من که ایده‌هایی در سر داشت، معلّمی شغل خوبی است، چون همیشه مخاطبانی دارد که داوطلبانه (یا از سر تکلیف) به حرف‌ها و نظراتش گوش می‌کردند! و من می‌توانستم دیدگاه‌هایم را راجع به جامعه، انسان و مذهب و کشور و... بیان کنم. من در این کار تجربه‌ای اندوخته بودم و نقاط قوت و ضعف خود را کم و بیش می شناختم، اما همیشه دانشجویان بهترین داور هستند.

 

ادامه دارد...

 

✍️برگرفته از کتاب " روزگار  من" نوشته علی ملک پور با مجوز وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی و با شماره استاندارد بین المللی کتاب( شابک: ۲-۹۴-۸۵۸۱-۹۶۴-۹۷۸ ) انتشارات کارآفرینان ( تهران)

خواندن 449 دفعه
این مورد را ارزیابی کنید
(0 رای‌ها)
کد: 1145