ماجراهای کلاردشتی ( قسمت چهل و دوم)

پنج شنبه, 01 ارديبهشت 1401 ساعت 20:43 نوشته شده توسط  علی ملک پور اندازه قلم کاهش اندازه قلم کاهش اندازه قلم افزایش اندازه قلم افزایش اندازه قلم

 

در محفل مدرّسان و مديران صنعت؛

در تابستان سال 1374 شماری از دانشجویان دكتراي رشته‌ي مدیریت دانشگاه تربیت مدرس که در درس نظریه‌های جامعه‌شناسی سازمان‌ها با مشکلاتی مواجه بودند، از من دعوت کردند که در جلساتی در قالب تدریس خصوصی در سازمان صنایع بنیاد مستضعفان این دروس را به آنها آموزش دهم. کتاب درس آنها به زبان انگلیسی و نوشته گرث‌مورگان با عنوان نظریه جامعه‌شناسی و تحلیل سازمانی بود.

(Sociological Paradaigms And Organizational Analysis)

 این کتاب اخیراً توسط دکتر علی اصغر مشبکی به فارسی ترجمه و در انتشارات "سمت" چاپ و منتشر شد.

کتاب را در اختیار گرفتم و هر هفته با شرکت هفت نفر از آن دانشجویان کلاس پربار و مفیدی داشتیم. من فصل‌های کتاب را یک هفته پیش‌تر می‌خواندم و هفته بعد در کلاس به آنها درس می‌دادم تا به تدریج مباحث را فرا گرفته و از عهده‌ي مباحث کلاس دانشگاه برآمدند. حاصل این مجموعه کلاس‌ها، یافتن دوستانی خوب بود که از هم، چیزهای زیادی آموختیم.

 

یکی از آن دانشجویان دکتری مدیریت دانشگاه تربیت مدرس، خود رئیس سازمان صنایع بنیاد مستضعفان بود. بعد از این کلاس‌ها من رسماً برای ادامه کار به سازمان صنایع بنیاد دعوت شدم و در آنجا مأموریت یافتم که واحدی را تأسیس و اداره کنم و به فعالیت‌های مطالعاتی و تحقیقاتی در شرکت‌های تابع بنیاد سر و سامان بدهم. این شغل جدید که تا چهار سال بعد یعنی تا سال 1378 ادامه داشت، فرصت بسیار خوبی برایم فراهم کرد که با بیش از هشتاد شرکت بزرگ و متوسط و کوچک تحت پوشش سازمان صنایع بنیاد، آشنایی و ارتباط نزدیک و مستمر داشته باشم. علاوه بر این حقوق من نیز افزایش یافت. ضمناً با شمار چشمگیری از مدیران بالا و میانی شرکت‌ها ارتباط دائم داشته و به واسطه‌ي کارم با حوزه‌ي صنعت کشور و مسایل‌ آن آشنایی و اشراف نسبی پیدا کردم. این برای یک دانشجوی جامعه‌شناسی بهترین فرصت بود، زیرا آنچه را که در کتاب‌ها و مباحث دانشگاهی درباره صنعت و تجارت و تولید و کار و کارگر و مدیریت و تحقیق و توسعه خواندم، اینک از نزدیک و طی چند سال مستمر، تجربه می‌کردم. در آن سال‌ها من با مقوله‌ي سازمان و مدیریت به معنای وسیع کلمه‌آشنا شدم. در مجموع در این شرکت‌ها حدود 60هزار کارگر مشغول به کار بودند و ما با حدود 200 مدیرعامل و مدیران داخلی شرکت‌ها دائماً در تعامل و همكاري بودیم. علاوه بر این شناخت و مراوده با این طیف وسیع از مدیران و مکاشفه و تحقیق کارشناسی و مستمر در نقاط قوت و ضعف آنها، مرا به خوبی با اهمیت مسئله‌ي مدیریت و سوءمدیریت آشنا کرد. در آن جمع از مدیران مدبّر و کاردان و خلّاق تا شبه‌مدیران یا نامدیران یافت می‌شد، مثل هر جمع مدیریتی دیگر در ایران.

تجربه و آموزش‌هایی که طی آن سال‌ها در سازمان صنایع بنیاد و در شرکت‌های تولیدی و خدماتی تحت پوشش آن فرا گرفتم، برایم بسیار راهگشا و ثمربخش بود. آن تجربه‌ها مرا به دهلیزهایی از جامعه، اقتصاد و فرهنگ رهنمون شد که جز از آن طریق هرگز فراهم نمی‌شد. این یک فرصت و خوش‌شانسی برای من بود و همیشه از آموخته‌ها و تجربه‌های آن سال‌ها استفاده می‌کنم.

تحلیل و تصویری که اکنون در ذهنم دارم از تولید سنتی و تولید صنعتی، مدیریت سنتی و مدیریت علمی، برنامه‌ریزی و آشفتگی، اثربخشی یا ناکارآمدی و... و بسياري مفاهیم و مؤلفه‌های دیگر، جملگی انعکاس کار، فعالیت، مشاهده و مشارکت من در همه آن روزها و فرایندهاست و بسیار خوب است که کسی آن همه از سازمان‌و شغل خود بیاموزد که بعدها همچون کتاب‌ها و منابعی مستند او را به کار آید.

 

ادامه دارد...

 

✍️برگرفته از کتاب " روزگار  من" نوشته علی ملک پور با مجوز وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی و با شماره استاندارد بین المللی کتاب( شابک: ۲-۹۴-۸۵۸۱-۹۶۴-۹۷۸ ) انتشارات کارآفرینان ( تهران)

خواندن 464 دفعه
این مورد را ارزیابی کنید
(0 رای‌ها)
کد: 1136