زندگی سازمانی
در بنیاد، چیزهای زیادی آموختم که به نوبهي خود ارزنده بود. در جریان بررسیپروندههای جانبازان، واقعیتهای زندگی مردم را بهتر شناختم. نیازها و تقاضاهای مختلف و دغدغههای آنان را به خوبی درک میکردم. این برای دانشجوی علوم اجتماعی همچون من، فرصت خوبی بود که بخشی از سیمای پنهان جامعه را بررسی و بشناسم. نکته مهمتر اینکه با کار در بنیاد از یک فرد صرفاً كتابخوان کمتجربه، به یک کارشناس واقعگرا و سازمانی تبدیل شدم. تجربهي خوبی در حیات سازمانی رقم زدم؛ نظامهای مدیریت و رفتار اداری در ایران را از نزدیک درک و تجربه کردم. من انواع روشهای کار کارشناسی را به تدریج فرا گرفتم، نگارش سازمانی، فنون مشارکت فعال در جلسات، اصول اداره جلسات و شناخت دقیقتر "مدیریت" و "سوءمدیریت" را به خوبی آموختم، حال آنکه قبل از کار در بنیاد از این همه جز اندکی نمیدانستم.
من در اداره کل روابط عمومی بنیاد، معاون مدیرکل شدم. روابط عمومی بنیاد در نوع خود یکی از بزرگترین روابط عمومیها در تاریخ این حرفه در ایران بود و شمار زیادی مدیر، کارشناس و کارمند داشت. من به واسطه سِمت و موقعیتی که در این مجموعه به دست آوردم، به نهادها، شرکتها و مؤسسات زیادی رفت و آمد میکردم و با طیف وسیعی از مدیران و مقامات مهم و غیرمهم سر و کار پیدا کردم. این همه برای من بسیار مغتنم بود و به شناخت من از خودم، سازمان خودم، دیگر سازمانهای ایرانی و به شناخت نسبتاً واقعگرایانهای از جامعه ايراني یاری رساند.
علاوه بر همه اینها تجربه مستمر در محیطی اینچنین، یادگیری اصول و فنون ارتباطات و روابط عمومی را برای من میسر کرد. مهارتی یافتم که بعدها در زندگی فردی و حرفهایام بسیار به کارم آمد. من در آن محیط و در هر محیطی از هر کس چیزی میآموختم و در كتابي خواندم كه: هر کس یک معلّم است و همچنان این عقیده و روش را دنبال میکنم.
تولد اولين كتاب من
در سال 1362 نيز يك دفتر شعر را براي چاپ به ناشر سپردم و حتي مراحلي از اخذ مجوز وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي را هم طي كرد ولي سرانجام ناشر حاضر به چاپ آن نشد. آن كتاب در واقع اولين اثر من از اين نوع بود ولي هرگز به چاپ نرسيد.
بعدها در زمان اشتغال در بنیاد، بعد از چندی به من مأموریت داده شد که یک کتاب در خصوص اصول نظری و عملی نمایشگاههای بینالمللی بازرگانی با تأکید بر جنبههای فنی و ارتباطی آن بنویسم. این یک فرصت پژوهشی بود که در آن شرایط انحصاراً نصیب من شد. برای تحقیق و نگارش این کتاب، ماهها و روزهاي زیادی در خارج از اداره و در کتابخانهها میگذراندم.
سرانجام بعد از نگارش كتاب مزبور، براي داوري و تأييد محتوا به مرحوم دكتر شاهركني عضو هيأت علمي دانشكده اقتصاد دانشگاه علامه طباطبايي سپرده شد كه پس از تأييد ايشان چاپ شد.
این کتاب در سال 1371 از سوی شرکت چاپ و نشر بنیاد منتشر شد و تجربه و اعتماد به نفس خوبی را در امر پژوهش و نویسندگی برايم فراهم آورد. این اولین کتابی است که رسماًً با نام من چاپ شد.
در سال اول کار در بنیاد (1368)، در کنکور سراسری کارشناسی ارشد رشته برنامهریزی شهری و منطقهای شرکت کردم و با وجود کسب رتبه (13) نتوانستم در دانشگاه تهران قبول شوم، چون در آن سالها ظرفیت پذیرش در این قبیل رشتهها که رقابتی بینرشتهای در آن حاکم بود، کم و در حد 6 تا 7 نفر بود.
در سال 1369 نیز در کنکور سراسری ارشد همان رشته شرکت کردم و به طور موازی در کنکور کارشناسی ارشد دانشگاه آزاد و در رشته جامعهشناسی ثبتنام کردم. در کنکور سراسری و در رشته برنامهریزی شهری و منطقهای رتبه 11 را کسب کردم، ولی همچون سال قبل و به واسطه ظرفیت محدود آن باز هم پذیرفته نشدم، ولی در آزمون کارشناسی ارشد جامعهشناسی دانشگاه آزاد با رتبه 19 در واحد تهران مرکز پذیرفته شدم و از بهمنماه سال 1369 در این مقطع مشغول به تحصیل شدم.
ادامه دارد...