صحاف ناموفق، سمپاش موفق:
در اتاق كوچكم سه سال زندگي كردم. اين مدت خود نشانه رعايت ادب و آداب مستاجري از جانب من و البته لطف و اعتماد آقاي سليماني بود. تابستانها كه مدارس تعطيل بود، من حقوقي نداشتم؛ لاجرم يك روز در جستجوي كار به ميدان خراسان رفتم و در يك صحافي در زيرزمين مشغول به كار شدم. من روزه داشتم و به ياد دارم كه در آن سال، روزهاي خردادماه با روزهاي ماه رمضان بر هم منطبق بود.
با شروع كار در صحافي همان دو سه روز اول دريافتم كه كارفرما در گزينش و استخدام من اشتباه كرد، صحافي دستي آن سالها و چينش سريع و مداوم فرمهاي چاپي كتاب دو چيز لازم داشت؛ سرعت كافي و ديد كامل. من سرعت كافي داشتم، يعني به سرعت ولي با اشتباه فرمها را ميچيدم! اين كار مستلزم آن بود كه از فاصله يك متري يا حداقل 70 سانتيمتري شماره صفحات بسیار ریز چاپ شده در آغاز و پايان هر فرم كنترل و مرتب شود و من به واسطه کمبینایی اين توانايي را نداشتم؛ روز سوم از اين كار استعفا داده و كنار كشيدم.
در جستجوي كار براي سه ماه تابستان سال 1363، به استخدام موقت يك شركت خدمات سمپاشي در خيابان فرصت جنب ميدان فردوسي در آمدم. نام شركت «ايران سمكار» بود. شركاي شركت آقايان "پدرام" و "منعم" دو مهندس كارآزموده و مؤدب بودند كه اين شركت "با مسئوليت محدود" را اداره ميكردند. كمي آموزش اوليه كافي بود كه بتوانم ديگر كارگران و همكاران را در اين شغل جديد همراهي كنم. مخزن پر از سمّ مايع را بر دوش كشيده و با اهرم كناري مرتب تلمبه ميزدم و سمپاشي ميكردم. طي يك ماه به اتفاق يكي دو نفر از همكاران، منازل، رستورانها، بيمارستانها و باغات متعددي را در شهر تهران سمپاشي كردم و اين تجربه جديد را نيز به فال نيك گرفتم. در ماه دوم (مرداد 1363) مدير عامل شركت به من گفت كه ترجيح ميدهد مرا به كار اداري و بانكي و تحويل صورتحسابها و... بگمارد. ميگفت تو در پيدا كردن آدرسها و ارتباط مؤثر با مشتريان مورد تأييد من هستي و از اين پس با كارگران ديگر به سمپاشي نرو و در شركت بمان و به اين امور بپرداز. البته او بهدرستي تشخيص داده بود، چون من انصافاً بيش از آنچه يك كارگر سمپاش لازم داشته باشد، قابليتهايي داشتم و در گفت و گوها و اظهارنظرها، او به اين نكته پي برده بود. اين موقعيت جديد به نفع من بود و شغلم اندكي بهبودي يافت.
ادامه دارد...