انقلاب پيروز شده بود و ديگر از نظام شاهنشاهي خبري نبود. بعد از 2500 سال تاريخ رسمي شاهنشاهي اين اولين روزها و هفتهاي بود كه ايران رسماً «شاه» نداشت و اين خود پديدهاي بيسابقه بود. روزها از پي هم سپري ميشد و ما نيز در گوشهاي از اين مملكت پهناور و انقلابي، سرخوش از پيروزي كه خود را در آن شريك و سهيم ميدانستيم، در انتظار روزهاي بهتر آينده بوديم.
در همه ما احساساتي متناقض شكل ميگرفت؛ احساسي توام با بيم و اميد و پيروزي و دلواپسي هر دو. احساسي كه گاه به شاديمان ميافزود و گاهي نيز انديشه آينده ما را به فكر وا ميداشت.
همه چيز در شرف تغييرات اساسي بود. بخشنامه آمده بود كه قسمتهايي از مطالب كتابهاي درسي كه نامناسب و طاغوتي - اصطلاحي كه در آن سالها كاربرد زيادي داشت - تشخيص داده شده بود، حذف شود. و بالطبع هر چه حجم مطالب كتاب كم ميشد، ما دانشآموزان گله و شكايتي نداشتيم.
آن روزها و هفتهها و ماهها همه چيز به تدريج دگرگون ميشد. مردم در خانه و كوي و خيابان در دستهها و گروهها جمع ميشدند و بحثهاي سياسي پردامنه در ميگرفت. در خانهها هم اغلب ميان اعضاي يك خانواده و يا بين خويشاوندان دور و نزديك بحث سياسي موجب التهاب و قهر و آشتي مداوم ميشد. گروههاي مخالف و موافق هر جريان سياسي دائماً به اين قبيل بحثها و اظهارنظرها دامن ميزدند.
منبعي عظيم از انرژي نهفته در لايههاي اجتماعي ايران در همه شهرهاي بزرگ و كوچك و از جمله در كلاردشت از پي سالها آزاد شده و در شهر و خيابان و محله جاري شده بود. اين طبيعت انقلاب است كه انرژيها را آزاد ميكند و نيروهاي اجتماعي فرصتي براي نشو و نما مييابند. اين شرايط البته مخاطرات خاص خود را نيز دارد. هم مردم و هم رهبران جامعه انقلابي بايد با صبر و شكيبايي اوضاع در حال گذار را مديريت كنند تا خلاءهاي پيش آمده از تغيير ساختارها و مديريت در همه سطوح به تدريج سر و سامان يابد. اين امر ادراك بالاي سياسي و تحليل عميق اجتماعي ميطلبد و انقلابها در معرض ريسك بزرگي قرار ميگيرند زيرا اين دو عنصر اغلب نادر و كميابند.
البته من و ديگر دانشآموزان برداشتي كلان و كارشناسانه نداشتيم، آنچه در آن روزها بيشتر توجه ما را جلب ميكرد، تغييراتي بود كه اغلب به ما دبيرستانيها مربوط ميشد. مثلاً نام دبيرستان ما (كوروش كبير) در همان روزهاي بعد از پيروزي انقلاب به «مهدي رضايي» تغيير يافت كه نام يكي از مبارزان پيش از انقلاب بود. در آن روزها اين رسمي رايج بود و نام مؤسسات دولتي و حتي نام شهرها يكي پس از ديگري تغيير كرد.
مهرماه سال تحصيلي بعد (59-1358) همزمان با شروع كلاسها كتابهاي درسي جديد هم توزيع شد. كتابهايي كه حالا ديگر رنگ و بويي متفاوت داشت. متنهاي اسلامي و ديني بهويژه در كتابهاي مرتبط با دروس آموزشهاي اجتماعي بسيار زياد و البته سنگين شده بود.
رواج بحثهاي سياسي روزانه و اهميت يافتن مقولههاي اقتصادي، سياسي و اجتماعي، به تدريج شوق ادامه تحصيل در اين رشتهها را در من تشديد كرد. بيش از پيش مشتاق شده بودم كه در آينده جامعهشناسی يا اقتصاد بخوانم. در آن سالها رشته اقتصاد كه از سال دوم دبيرستان شروع ميشد، براي فردي چون من پرجاذبه بود. من به اصرار و علاقه در اين رشته ثبتنام كردم و با شگفتي دبيران و اطرافيان راه خود را در پيش گرفتم. شوق آموختن اين حوزه از بحثهاي علمي روز به روز در وجودم فراگيرتر شد. با استفاده از مطالب كتابها و روزنامهها و تجربهاي كه من و ديگران در متن زندگي اجتماعي نصيب ميبرديم و مهمتر از همه جو آزاد و دموكراتيكي كه به بركت انقلاب فراهم شده بود، ما را به عرصههاي عمومي ميكشاند. اين نيز خاصيت و موهبت انقلاب است كه به همه، آزادي انديشه و بيان ميبخشد؛ آزادي كه مردم ايران در آرزوي آن بودند و بالاخره در آن سالها به دست آمده بود.
ادامه دارد...