سالی دیگر گذشت و گردونه گاهشمار باز رسید به اول ماه مه.
نگاهی به تقویم و روز جهانی کار
و کارگر، و شعله ور شدن تمنایی برای نگاشتن چند خطی در پاسداشت دست های پینه بسته؛
بلکه ادای دینی باشد در حد بضاعت...
در حال کمک گرفتن از گوگل برای یافتن برخی اطلاعات مورد نیاز،برخوردن با عبارتی از میان جستا رهای به دست آمده،هر آنچه را برای این یادداشت در ذهن پرورانده بودم یکجا پراند!
شاید برایتان عجیب باشد، اما آن عبارت این بود: "طبق ماده 63 قانون کار علاوه بر تعطیلات رسمی کشور ، روز کارگر نیز جزء تعطیلات رسمی کارگران به حساب می آید. "
ناخودآگاه مشکلات صنفی کارگران در رسته های مختلف، لنگ بودن چرخ تولید مملکت و در نتیجه عدم وجود حاشیه امن شغلی برای کارگران این بخش و مشکلات بی شمار کارگران سرزمینم را فراموش کردم و تمام ذهنم معطوف شد به یک موضوع دردآور...
بی هوا، به یاد سنگینی نگاه های شرمنده ای افتادم که هنگام قدم زدن در مرکز شهر، زیر زیرکی زیرنظرت می گیرند؛ هر روز،هر ساعت!
انسان های شریفی که گذران روزگارشان در گرو کار روزمزد در کارگاه های ساختمانی و ... است.
آنانی که این روزها سقف خواسته هایشان آنقدر پایین آمده است که نه به بیمه نداشته شان فکر می کنند،نه به خرج تحصیل بچه هایشان،نه به پسر و دختر دم بخت شان و نه به مسافرت و خرید دوسال یک بار!
آنانی که از فرط بیکاری به نان شب دچار شده اند!
آنانی که از روز کارگر، تعطیلی اش را نمی خواهند، چرا که هر روز خدا تعطیل اند و معطل در پیاده روها نشسته و فکر می کنند...
نمی دانم شمایی که این مطلب را می خوانی در کدام شهر زندگی می کنی، اما فرقی ندارد، این بار که از مرکز شهرت عبور کردی بیشتر توجه کن؛
سر چهار راه ها،روی پله بانک ها، جلوی شهرداری ها و ...
خلاصه یک جایی جمعی از این انسان های درمانده را خواهی یافت.
درمانده هایی که حتی وامانده اند که شکایت شان از آشفته بازار ساماندهی اتباع خارجی را به دست کدام مرجع مسئول بدهند بلکه گرهی گشوده شود.
القصه؛ همشهری عزیز و یا مسئول محترم، درست است که این بنده های خدا تشکل صنفی ندارند و یا خیلی بلد نیستند حرف بزنند و پیگیر مطالبت شان باشند.
اما ما را چه می شود که ادعای توسعه پایدار داریم و مدام با گرفتن ژست های انسان دوستانه هر از گاهی هم زمزمه می کنیم:
بنی آدم اعضای یکدیگرند...
مهدی معصومی