فرش صدای سفیر هویت یک جمع است، فرش صدای سُرور رجه به رجه از گذر رنج است، فرش حلاوت کلام مستمر از کوره تاریخ در میان طراوت یک فرهنگ است، فرش فریاد بلند همت تا منتهای عرش است.
فرش کلاردشت به عنوان یک عنصر بی بدیل همگام با مجموعه ی از ارزشهای فرهنگی، هنری، تاریخی و مذهبی، اجتماعی ، اساطیری و پیام آور اصالت مانند سروی بلند در منصه ظهور از دل تاریخ با قامتی کشیده که هنگامه صدای رسای هنرمند است. فرش کلاردشت گره در گره همچون گنجینه ی مصور از سیر تحول وتطور نقشها و طرح ها در لابه لای صفحات تاریخ کلاردشت به مثابه ققنوسی که از زیر خاکستری سرد بال گشوده واز دار لجاجت نخها با ندای عشق و ایثار پر گشوده است.
باری، فرش کلاردشت یکی از منحربفرد ترین دستبافت های شمال کشور بشمار میرود. موتیف های بکار رفته در فرش کلاردشت تبلور انعکاس مجموعه یی از نگرشهای هنرمندیست که از محیط پیرامون خویش الهام گرفته و سینه به سینه از گذشته دور از سر انگشتان هنرمند بافنده بر تار وپود فرش نقش بسته است.
محیط پیرامونی که در ذهن بافنده این اراده را ایجاد می کند تا نگاره ها و سمبلها را بطور منظم از کناره تا قلب فرش پیش ببرد تحت تاثیر عواملی چون طبیعت، مذهب، اسطورها و سمبلهای طبیعی مقدس و اداب رسوم می باشد. به همین دلیل نقش مایه ها و صورت فرشهای هر منطقه با یکدیگر فرق دارد. فرش کلاردشت از حیث تصور و موضوعات کلی بکار رفته در متن و حاشیه آن اعم از تزئینات و ترتیب و بررسی نمونه ها و تنوع طرح ها همچون طرح جنگلی، صندوقی، شاه عباسی، رسولی و شمله و صدفی، و در اخر اقتباسی از لحاظ بکارگیری نقش مایه ها نقش بسته در میان دیگر فرشهای ایرانی یگانه است. کمتر هنرمندی در میان صنایع هنری خود بتواند همگی عناصر محیطی را به شکل یک تجلی با وقار مانند رشته نوری بر گُرده ظلمت بیاراید.
اگر چه امروز شرایط اقتصادی کمتر ایجاب میکند صدای کرکیت از پستوی خانه تاریک به گوش برسد، اما فرش زبان زنده زندگی ساده زیستی مردمانیست که در کشاکش ید بد ایام در فراز و فرود چرخ گیتی مانند گل نیلوفری در دل این مرداب رخ به آب میزند و این نهایت اعتلای فرهنگ است.
در این گفتار نگاه ویژه فرهنگی به طرح صندوقی چشم دوخته ایم، جایی که دختران بافنده مو های چهل گیس پری ارزوهای پنهان دلشان را گره می زنند زیرا صدای کرکیت صدای ارزوهای آنهایست که رج به رج و گره به گره می بافند و نقش ترنج می زنند و آواز می خوانند.
انجا که سوز دل بخشی از موسیقی سرزمین مان کلاردشت را با گره دار می بافند و می سرایند:
شب و روز قالی می بافم با دل خسته
ببافم با سر بسته
ببافم ریشه ریشه ذره ذره ریزه ریزه
اگر خون از سر انگشت بریزه چکه چکه قطره قطره
اگر چشمام شود خسته خسته
ببافم گل به این دلهای خسته
نشستم پشت دار قالی ببافم یادگاری
با سر دادن موسیقی هنگام بافتن اوج بلند استمرار و همت و رنج است اری این نهایت فرهنگ است.
در طرح صندوقی چه بسا مادران و خواهران داغدار جوانانی از جنگ بر نگشته با دلی شکسته که ارزوی به بزیر کشیدن دار و بار نشاند قالی با دستان پینه بسته برای دخترکان نوعروس یک جهیزیه ی با چشم خسته ست. مادران و دختران در آن اتاق بخشی از فرهنگ شفاهی سرزمینی را به دوش می کشند و ترانه می سرایند و می بافند تا برای عزت و شرافت نو عروسان به خانه بخت رفته
و چه بسا همین آوازهاست که سبب می شود انچنان گلها و ترنج ها و حیوانات را به رقص در می آورند و تار آرزوها را به پود گره می زنند بی آنکه بدانند موسیقی چیست و نت چیست.
دوبیتی های دختران عاشق:
اگر دلبر منه خاینه غمی نیست
که درد عاشقی درد کمی نیست
اگر دلبر منه خاینه به پیری
وگرنه در جوانی های غمی نیست
و گاه مادران برای نوه های خویش می بافند و می سرایند:
لا لا لا لا
گلم باشی بخوابی بلبلم باشی
تسلای دلم باشی
این قله بلند معرفت و فرهنگ است. در طرح صندوقی فرهنگ شفایی زندگی روستایی که پیوند عمیق با زندگی روزمره را داشته است برای نمایان کردن تخیل و اشتیاق و زیبا تر کردن دنیای اطراف است.طرح صندوقی نمادی از فرهنگ، ذوق و سلیقه بافندگانیست که به باورها و اعتقادات و آداب رسوم این منطقه تعلق دارد. در طرح صندوقی عناصر ها به صدها هنر اراسته می شوند و از دستها و چشم ها برای آفرینششان هزینه می شود تا شادی را برای نوعروس به خانه بخت برد و نور خوشبختی و شادمانی را در منزل بیاراید و تاریکی و ظلمت را از میان بردارد. در دل طرح صندوقی قِصه پر قُصه شب بیداری ها و نخفتن ها نهفته است، اساطیر اعتقادی که ریشه در پیشینه هزاران ساله فرهنگ این سر زمین دارد با آن یخ دانهای که در قلب فرش طرح صندوقی نهفته است نشان از نماد گرمای زندگی نو عروس است که بخانه بخت رفته و وسط پذیرای خانه پهن می شود تا نمایانگر ارزش مادی و معنوی عروس باشد و چشم هر مهمانی را بخود خیره کند.
نگاه دیگر به طرح صندوقی نو عروس پس از بچه دار شدن برای خواباندن طفل خود او را در گهواره قرار می دهد و با نخی ک به پای خود و گهواره بسته تکان می دهد و آواز می خواند تا اورا بخواباند، و آن ترتیب بندی که سراسر حاشیه فرش را به متن متصل می کند ییانگر این مفهوم است.
در طرح صندوقی انچه در قلب و وسط فرش بافته شده بیانگر عشق و علاقه به همسر و فرزند است.
و در آخر انکه فرهنگ را اینگونه می پندارم که طلوع خورشید بر درخت تاک و گردو بر دستان مادران و دختران و نوعروسان رنگ می شود و رنگ رنگین کمان هزار شکوفه ای که گره در گره بر دار سپید قالی طلوع می کند اری این سمبل فرهنگ است. بر پهنای قالی هنوز رد پای مادرانیست که چشم انتظاری را در دور دست ترنج به خواب می برند. فرش حاصل گره نیست، رنگ نیست، رنج و شادی را اگر بدست بگیری و آواز دخترکان در دشت را از آنها بگذرانی، زین بر اسب و کمان بر پشت اگر بجنگ کوه دیو سپید بروی تا آفتاب آرزوها را هدیه بیاوری.
زمانی که اسکندر به کشور پارس استیلا یافت نامه ی به ارسطو نگاشت: در سرزمین پارس مردانی خردمند و با فظیلت می بینم که سر دشمنی با من دارند بیم آن دارم که به کین خواهی من برخیزند و مردم را بر من بشورانند پس برآنم که همگی را بکشم تا دل آسوده دارم.
پاسخ ارسطو این بود: اگر بر آنی تا دانایان را بکشی این کار سختی نیست، اما کاری که هیچ گاه نمی توانی از عهده آن بر آیی و قدرت آن را نداری کشتن سر زمینی ست که این مردان را در دامان خود پرورانده است
برای مادران سرزمینم کلاردشت
?شهرام نصرالهی