محسن پورفولادچی
پژوهشگر تاریخ
یکی از چهرههایی که در دوران مشروطه فعالیت مؤثر و تأثیرگذاری داشت و البته کمتر از او یاد میشود، مرحوم میرزاطاهر تنکابنی است. میرزا محمدطاهر فقیه فرزند میرزا فرجاللهخان فقیه از طایفه فقیهنصیری و ساکن مازندران در روز بیست و چهارم تیرماه سال 1242 خورشیدی، مطابق با هشتم محرم سال 1280 هجری قمری در قریه کردیچال کلاردشت متولد شد. «پدر میرزا طاهر، میرزا فرج الله مدتها عنوان مباشرت محال کلارستاق را داشت. قبل او عمویش میرزا محمد که فرزندی نداشت این سمت را عهدهدار بود. ولی به تحریک سرتیپ ولیخان خلعتبری و تبانی علیه وی از این سمت عزل شد. وی به تهران رفته و مدتی در دیوان اعلی مشغول خدمت بود و برای احقاق حقانیت خود کوشید. سرانجام به دستور صدر اعظم، فتحعلی خان خلعتبری حاکم محال ثلاث مجدداً نامبرده را به مباشرت کلارستاق منصوب کرد. امّا به خاطر رضای خاطر سرتیپ ولیخان قرار شد برادرزاده او به مباشرت کلارستاق منصوب شود. میرزا محمد به بهانه پیری از کار کناره گیری کرد. میرزا فرج الله خان پدر میرزا طاهر تنکابنی فردی سپاهی بود که در وزارت لشکر خدمت میکرد و از آن پس جای عموی خود را گرفت. امّا وی علاوه بر لشکری بودن و کارهای دولتی اهل تحقیق و مطالعه و آشنا به علوم و ادب بود. میرزا طاهر دو برادر ناتنی به نامهای میرزا ابوالفتح فقیه ملقب به معتضد لشکر و محمدخان فقیه ملقب به سرتیپ محمد خان کلارستاقی داشت. میرزا ابوالفتح سمت لشکری داشت و مدتها معاونت محمد ولیخان خلعتبری(سپهسالار تنکابنی) را عهده دار بود.
محمدخان سرتیپ کلارستاقی به همراه علی دیوسالار(سالار فاتح) فرمانده اولین گروه وارد شده به تهران بود در واقع فتح تهران در زمان مشروطیت را او طلیعه دار است. وی در حمله سالارالدوله به شمال ایران به شهادت رسید. میرزا از مادر خود چند برادر داشت که بزرگترین او سرهنگ عبدالعلی خان بود که بعد از مرگ برادرش سپاه سالارالدوله به فرماندهی رشیدخان زعفرانلو را به سختی شکست داد و لقب معتضد السلطان یافت. برادر دیگر میرزا عبدالوهاب خان فقیه بود که خط بسیار زیبایی داشت ولی اغلب در تهران مشاغل دولتی داشت و از صاحب منصبان وزارت کشور بود. برادر کوچکتر میرزا به نام میرزا محمد علی که اگر زنده میماند دست کمی از میرزا نداشت. میرزا یک خواهر نیز داشت که همسر یکی از بستگان خود شده بود.» (1)
میرزا دوران کودکی و تحصیلات مقدماتی را تا 11 سالگی در کردیچال کلاردشت گذراند. او خود برای نوهاش مسعود فقیه تعریف میکرد: «در زادگاهش؛ کلاردشت، وقتی به مکتب میرفت روزی ملای مکتب به شاگردان پیشنهاد مشاعره میکند و میگوید شما همه یک طرف و این (میرزا) یک طرف.
میرزا اجازه میخواهد و میگوید: ملا اجازه بدین من یک طرف باشم و شما و همه شاگردان یک طرف دیگر.
ملا برای آن که این کودک را به جای خود بنشاند و به او حالی کند ، حریفی نیستی که با من مشاعره کنی قبول میکند. ولی در مشاعره ، ملا و همه شاگردان مغلوب میشوند.» (2)
تا 19 سالگی در بلوک لنکای تنکابن تحصیل کرد و بعد از آن به تهران رفت. ورود وی به تهران مقارن با پیریزی مدرسه سپهسالار جدید بود. لذا برای تحصیل علوم، نخست در مدرسه کاظمیه، بعد مسجد و مدرسه قنبر علیخان واقع در خیابان سیروس و سپس به مدرسه حاجحسن رفت و چون کار بنای مدرسه سپهسالار پایان یافت در آنجا اقامت کرد. میرزا در کلاس، سخنان استادانش را با دقت گوش میداد. وقتی استاد سؤالی میپرسید او مشتاق پاسخ بود. چون ایشان از لنکای تنکابن آمده بود، استادانش میگفتند ببینیم این تنکابنی چه میگوید. پس از آن لقب تنکابنی تا پایان عمر با ایشان بود.
وی در صفحه آخر شرح قیصری بر فصوصالحکم ابن عربی (چاپ سنگی) که به خودش تعلق داشته و اکنون درکتابخانه مجلس شورای اسلامی قرار دارد، چنین نگاشته است: در 1299هجری قمری این بنده برای تحصیل علوم دینیه رسمیه به طهران آمدهام و ورودم در مدرسه معروف به کاظمیه بوده و در ششم محرم سنه مذکوره به منزل پسر عمویم مرحوم شیخ عنایتالله ابن آقا نصرالله (عنایتاللهخان پسر نصراللهخان فقیه نصیری) ـ رحمتالله علیهما ـ که در سال قبل از آن به طهران آمده بود و در آن مدرسه منزل داشت وارد شدم محض یادداشت نوشتم.
او در تهران در محضر درس معروفترین استادان هم چون آقا محمدرضا قمشهای اصفهانی (عالم، فیلسوف، حکیم، عارف ، مدرس و شاعر) و میرزای جلوه به تحصیل مشغول شد. اساتید وی در حکمت میرزا محمدرضا قمشهای و میرزا ابوالحسن جلوه و آقاعلی حکیم و درهیئت و نجوم میرزا عبداﷲ بودهاند. تنکابنی بواسطه ذکاوت فطری و عشق و علاقه مفرطی که در تعلیم و تربیت داشت سرآمد اقران گردید و مرحوم جلوه که استاد تنکابنی بود به فضلش معترف و محصلین را به استفاده از او توصیه میفرمود. میرزامحمد طاهر علاوه بر احاطه به فلسفه و حکمت در فقه و اصول و نجوم و ادبیات و ریاضیات نیز تخصص داشت . طب قدیم را مطلع و قانون بوعلی سینا را چندین دوره تدریس کرد و حواشی ذی قیمتی بر قانون نوشته است که در کتابخانه مجلس شورای ملی موجود است. آن مرحوم خط خیلی خوب مینوشت کتب و رسائل زیادی به خط وی در دست است . سالیان دراز در مدرسه سپهسالار مدرس معقول بوده و در مدرسه علوم سیاسی نیز تدریس میکرد.» (3)
میرزا طاهر در کنار استادان دانشمند آن عصر به دلیل عشق و علاقه به فراگیری با سختکوشی و هوش سرشارش در فلسفه، ریاضیات، نجوم، طب قدیم، معقول و منقول، استاد زمان خود شد. قانون را تدریس میکرد، در نحو عرب، کلام و فقه شهرت یافت.
در طول حیات میرزا، شاگردان زیادی در محضر او پرورش یافتند. از جمله محمد علی فروغی(ذکاءالملک)، بدیع الزمان فروزانفر، دکتر موسی عمید، عبدالکریم تهرانی، محمد تقی مدرس رضوی، جلالالدین همایی، عبدالعظیم قریب، حسین پیرنیا (مؤتمن الملک) میرزا یدالله نظر پاک کجوری، میرزا هاشم آملی و محمود نجم آبادی.
دکتر محمود نجم آبادی تعریف میکرد که علاقهمند به آموختن طب بوعلی شده بودم، همراه با برادرزاده میرزا طاهر(میرزا عبدالباقی فقیه) به نزد میرزا رفتیم در آنجا از ایشان خواهش کردم که نزدشان قانون بوعلی را بیاموزم...
«میرزا که در صراحت لهجه و حتی پرخاشگری در برابر نادانیها و کجرویها شهره بود به من گفت: این فضولی ها به تو نیامده. من عرض کردم که تحقیق کردهام و همه متفقالقولند که جز شما کسی در عصر حاضر بر قانون بوعلی احاطه ندارد. میخواستم خواهش کنم که هر چه می خواهید به من بفرمائید ولی این محبت را در حق من مرعی بدارید.میرزا خندید و گفت: مثل اینکه چیزی میشوی! بعد با نهایت حوصله قانون را به طور خصوصی به من درس دادند. تقریباً درس به نیمه رسیده بود که میرزا گرفتار سکته مغزی شد و بعد از آن من دیگر راه افتاده بودم. دکتر نجم آبادی همیشه میگفت: من هرچه دارم از میرزا طاهر است.» (4)
او در سه دوره اول، سوم و چهارم نماینده مجلس شورای ملی شد.
در دوره اول مجلس شورای ملی، علما و طلاب تهران وی را به عنوان نماینده تهران انتخاب کردند و چون در تحولات جنبش مشروطیت، در صف آزادیخواهان و طرفدار آزادی بود، این وکالت را قبول کرد و تا به توپ بستن مجلس نماینده تهران بود. هر چند در این مدت نیز تعلیم و تعلم را رها نکرده و بهترین اوقاتش را به مطالعه میگذراند.
احمدکسروی درباره افتتاح نخستین دوره مجلس شورای ملی مینویسد: روز یکشنبه چهاردهم مهر (18 شعبان) مجلس گشاده خواستی بود، تا آن روز برگزیدن نمایندگان را به پایان رسانیدند کسان پائین برگزیده شدند: از شاهزادگان ... از علما و طلبهها : آقامیرزا محسن (برادر صدرالعلما) حاجی شیخ علی نوری ، میرزاطاهر تنکابنی و حاجی سیدنصراﷲ اخوی. (5)
در دوره سوم مجلس شورا، دوباره نماینده تهران شد و در مجلس به حزب دموکرات پیوست.
«در دوره سوم مجلس شورای ملی نیز از تهران به نمایندگی برگزیده شد. در سال 1294 هجری شمسی، در جنگ بینالمللی اول که مهاجرت آزادیخواهان پیش آمد وی نیز با آزادیخواهان مهاجرت کرده و مدتی را در اماکن مقدسه عتبات مشرف بود و چندی را در موصل بسر برده و در محاورات با علمای آنجا که اهل تسنن بودند خاطرات جالب توجهی از خود گذاشته و فوقالعاده مورد تجلیل و احترام واقع گردید.» (6)
سلیمان میرزا اسکندری در خصوص مهاجرت در نطق مجلس در دوره چهارم چنین گفت : «.... همین قدر میتوانم عرض کنم که یک مرتبه دیگر هم قشون یکی از همسایگان به همدان آمدند و مهاجرین برگشتند به کرمانشاهان باز مجدداً ترتیبات دیگر پیش آمد و بغداد سقوط کرد این دفعه ترتیبات طوری پیش آمد که دیگر نتوانستند در کرمانشاهان بمانند یک قسمت به طرف موصل رهسپار شدند و از موصل باز دو قسمت شدند یک قسمت هشت نفره که بنده و آقای مساوات و آقای تنکابنی و آقای خلخالی و بعضی دیگر بودند در موصل ماندیم مابقی آقایان تشریف بردند به اسلامبول و حلب... »(7)
در روزهایی که او در تهران نبود و در عراق بسر میبرد، مردم تهران، بار دیگر او را به وکالت دوره چهارم مجلس شورای ملی انتخاب کردند. انتخابات این دوره در سال 1298 برگزار شد. اعتبارنامه میرزا طاهر در تاریخ 28 ربیع الاول سال 1338 مصادف با 30 آذر سال 1298 به تصویب رسید. در زمان ورود میرزا و دیگر همرزمانش به تهران با استقبال پرشور مردم وارد این شهر شدند.
در شب کودتای سوم اسفند 1299 به دستور سید ضیاءالدین طباطبایی، میرزا طاهر و نزدیک به یکصد تن از فعالان سیاسی دستگیر شدند. پس از آزادی برای آخرین بار (30 مرداد 1300 تا 1302 هجری شمسی) وکیل مجلس بود و همزمان از سال 1301 در مدرسه علوم سیاسی تدریس میکرد.
به دستور علیاکبر داور، وزیر وقت دادگستری مدتها رئیس دادگاههای شهرستان بود و در نهم اردیبهشت 1306 با رتبه قضایی به سمت ریاست کل استیناف مرکز تعیین شد و تا سال 1309 مستشاری دیوان عالی کشور را به عهده داشت و از قضات دیوان عالی شد. در زمان ورود به دستگاه قضایی با تغییر لباس، خودخواسته از کسوت روحانیت بیرون آمد.
در سال 1309 هجری شمسی پس از دستگیری بزرگان فامیل فقیه نصیری بدون احکام قضایی به تجویز وزارت مالیه به دلیل مبارزات آنان در مشروطه از قبیل میرزا عبدالغنی فقیهنصیری و میرزا عبدالعلی فقیهنصیری برادر میرزا طاهر(معتضدالسلطان) نیز دستگیر و اموال و املاک آنان توسط رضا شاه غصب شد. در سال 1311 قبل از افتتاح دوره نهم مجلس شورای ملی، میرزا طاهر تنکابنی و تعدادی از مبارزان آن دوران دستگیر و روانه زندان قصر شدند. وقتی میرزا در زندان قصر بود، تیمورتاش به دلیل سختگیری در مذاکرات نفت با بریتانیا با توطئهای از پیش طراحی شده به رغم اینکه در دوره نهم مجلس شورای ملی انتخاب شده بود، دستگیر و روانه زندان قصر شد. بعد از دستگیری تیمورتاش در سال 1311 اعتبارنامهاش در جلسه سوم مجلس شورای ملی مورخ 26/1/1312رد شد. در این دوره مجموعاً از چهار نماینده مجلس سلب مصونیت شد از جمله سید حبیب الله امین التجار اصفهانی که در تاریخ ۳۱ اردیبهشت ۱۳۱۲ از او نیز سلب مصونیت شد.(8)
نصرت الله امینی از زبان میرزا چنین نقل میکند: «کراراً از ایشان شنیدهام که میفرمودند من همیشه با عبدالحسین تیمورتاش ملقب به سردار معظم خراسانی در موقعی که هر دو نماینده مجلس بودیم بحث و مجادلهای داشتیم راجع به وجود صانع و خالق متعال. تیمور تاش میگفت هزار و یک دلیل دارم که خدا نیست. پس از سالها که او بر اریکه قدرت تکیه داشت روزی عصازنان به در خانه او که قصر مانندی بود در شمال تهران، رفتم و تمایل خود را به ملاقات خود با او به مأمورینی که دم خانه او بودند گفتم. ولی آنها وقعی نگذاشتند. تیمورتاش از بالای کلاه فرنگی خانه که معمولاً در آنجا مینشست چون مرا دید فوراً به مأمورین و دربانان اطلاع داد که نهایت احترام را نسبت به من مرعی دارند و مرا به داخل خانه راهنمایی کنند. من نرفتم . خود تیمورتاش پایین آمد و گفت چه عجب که مرا سرافراز فرمودهاید. گفتم کاری ندارم فقط میخواستم بگویم مدتی است من به فکر شما هستم و حالا من هم مثل تو میخواهم فکر کنم که شاید حرف تو راست باشد و با هزار و یک دلیل منکر وجود خدا شوم: تیمور تاش تعجب کرد. گفتم هزار و یک دلیل که اصولاً از آن تو است و من احتیاجی به ذکر آنها ندارم. فقط یک دلیل دارم و آن اینکه اگر خدایی بود چرا تو نباید مکافات ببینی. ( نوه میرزا این قسمت را اینگونه روایت میکند: تو و اربابت (یعنی رضاخان) نبودید!) و بدون خداحافظی مراجعت کردم. پس از چندی که در زندان قصر محبوس بودم روزی امیر جنگ بختیاری و سردار اسعد به من گفتند چند روز است تیمورتاش را اینجا آوردهاند و در همین حیاط خلوت متصل به زندان، زندانی است. با اینکه برای او میز و صندلی گذاشتهاند او روی زمین و روی خاک نشسته و با احدی حرف نمیزند و حتی جواب سلام ما را هم نداده. خوب است شما دیدنی از او بکنید. من کتاب شفا را که می خواندم زیر بغل گذاشتم و به حیاط رفتم و روی زمین پهلوی تیمورتاش نشستم و گفتم آقای سردار معظم شما مرد جهاندیده و دانشمندی هستید. چرا اینطور خود را باختهاید و عجز و زبونی نشان میدهید. آخر این کار جلوی مأمورین و دیگران خوب نیست. هیچ [بعید] نیست که رفع سوء ظن از شما بشود و مجدداً به قدرت برگردید. در آن صورت چطور میتوانید جبران این ضعف و زبونی خود را بنمایید. شما مگر در تاریخ نخواندهاید که ابنمقله وزیر و خطاط معروف مورد سوء ظن خلیفه عباسی واقع شده و او را به زندان افکند ولی پس از چندی مجدداً به وزارت برکشیده شد. تیمورتاش زانوها را در بغل گرفت و شروع به گریستن کرد و گفت جناب میرزا یادتان هست آخرین بار در ملاقات جلو منزل چه گفتید؟
بله جناب میرزا خدا هست خدا هست....»(9)
«وقتی میرزا در زندان بود، رابیندرانات تاگور شاعر، فیلسوف و برنده جایزه ادبی نوبل در سال 1913 میلادی، اهل بنگال هند به تهران آمده بود و تقاضای ملاقات با میرزا طاهر را کرد.
فروغی به رضا شاه گفت تاگور کسی را میخواهد ببیند که در زندان است !!!
رضاشاه گفت چه کسی را ؟
فروغی گفت میرزا طاهر را...
رضا شاه گفت میرزا را از تهران دور کنید و بگوئید او در تهران نیست.»(10)
میرزا پس از دو ماه زندانی به همراه همسرش به کاشان تبعید میگردد. او در دوران تبعید در باغ نراقی اقامت داشت. خانواده نراقی از محبت و خدمت به او دریغ نکردند. پس از یک سال تبعید در کاشان با وساطت فروغی، میرزا آزاد شد و به تهران بازگشت ابتدا در مدرسه کاظمیه به تدریس پرداخت سپس به مدرسه سپهسالار مجدداً دعوت شد.
براساس نامه محرنامه رضا شاه به شماره 905 مورخ 14/6/1314 به ریاست وزرا مبنی بر اخراج فامیل فقیه از ادارات دولتی و ابلاغ به مدرسه عالی سپهسالار در تاریخ 17/6/1314 طی نامه شماره 777 به کار وی در مدرسه عالی سپهسالار خاتمه داده میشود. (نیابت تولیت مدرسه عالی سپهسالار آقای محمدطاهر تنکابنی! حسب الامر از این تاریخ به کار شما در مدرسه عالی سپهسالار خاتمه داده میشود: رئیس امور اداری مدرسه عالی سپهسالار) اما علاقهمندان و شاگردان میرزا طاهر در گوشه صحن مدرسه جمع میشدند و به درس میرزا گوش میدادند.
بدین ترتیب میرزا به درس خود در مدرسه عالی سپهسالار ادامه داد، تا اینکه از ورود ایشان به مدرسه نیز جلوگیری کردند و ورود ایشان را به مدرسه ممنوع میکنند. در این زمان او کلاس خود را در حجرههای بیرون مدرسه دایر میکرد. با رسیدن زمستان درس را به منزل خود در خیابان ری منتقل کرد. علاقهمندان به منزل ایشان میرفتند و به درس او گوش میدادند. میرزا طاهر حدود 50 سال درمدرسه عالی سپهسالار به تحصیل و سپس به تدریس مشغول بود.
زندگی میرزا پس از دستگیری برادرش و غصب املاکشان از سال1310 هجری شمسی تا زمان وفاتش بسیار سخت بود. از سال 1318 بشدت بیمار شد. مرحوم میرزا طاهر تنکابنی پس از تحمل تبعید خانواده، مصادره اموال و اخراج از دستگاه قضایی و مدرسه عالی سپهسالار در اواخر عمر با تنگدستی روزگار میگذراند و در اواخر عمر با فروش بخشی از کتابهای خود به کتابخانه مجلس زندگی میکرد. اواخر آبانماه بیماری وی شدت یافت و در بیمارستان نجمیه تهران (موقوفه خانم نجمالسلطنه مادر مرحوم دکتر مصدق) بستری شد.
«نصرت الله امینی مینویسند: روزهای آخری که میرزا در بیمارستان نجمیه بستری بود شبی به من فرمودند صبح زود بیا من با تو حرفی دارم. صبح زود به بیمارستان رفتم. گفتند من قریب 20 روز است در اینجا بستری هستم و بیش از پنج روز دیگر نخواهم بود. نمیخواهم از اینجا مقروض بروم. تو میدانی من مطلقاً مال و نقدینهای ندارم برو از کتابخانهام هر چند کتاب لازم است بردار و به کتابخانه مجلس بفروش پولش را برایم بیاور که به بیمارستان بدهم .... ولی بیمارستان از ایشان مطالبه وجهی نکرده بود. ظهر آن روز من به منزل ارسلان خلعتبری رفته بودم و جریان مذاکرات صبح و دستور فروش کتابها را برای خلعتبری نقل کردم. ایشان به قدری ناراحت شدند که فوراً به دکتر صدیق اعلم وزیر وقت معارف تلفن و با ایشان ملاقات کرد و عصر آقای صدیق اعلم به دیدن و ملاقات و عیادت میرزا به بیمارستان آمد. من باز در این ملاقات بودم. آقای صدیق اعلم گفت شما مدتی در مدارس و در خانه درس میدادید و باید حقالتدریس به شما پرداخت میشد. میرزا فرمودند تا در مدرسه سپهسالار درس میدادم حقالتدریس طبق وقفنامه میگرفتم ولی وقتی در منزل درس میدادم برای رضای خدا و رضای دلم بود. چه حق التدریسی بگیرم و از قبول هر نوع وجهی ابا فرمودند.» (11)
این فیلسوف بزرگ ساعت 8 صبح روز چهاردهم آذر 1320 در بیمارستان نجمیه بر اثر شدت بیماری در 78 سالگی دیده از جهان فرو بست.
پی نوشت:
1- بر اساس یادداشتهای شادروان، مسعود فقیه نوه مرحوم میرزا طاهر تنکابنی که در اختیار بنده است.
2- بر اساس یادداشتهای مسعود فقیه
3- فرهنگ لغات دهخدا
4- بر اساس یادداشتهای مسعود فقیه
5- تاریخ مشروطه ایران ص 168
6- فرهنگ لغات دهخدا
7- مشروح مذاکرات دوره چهارم مجلس شورای ملی جلسه هفتم به تاریخ سه شنبه ۲۷ ذیقعده ۱۳۳۹ مطابق 10 مرداد ۱۳۰۰ شمسی
8- مشروح مذاکرات مجلس شورای ملی ۳۱ اردیبهشت ۱۳۱۲ نشست ۱۵
9- مقاله دکتر نصرتالله امینی که پس از فوت میرزا طاهر ابتدا در روزنامه اطلاعات به چاپ رسید و سپس به صورت مفصلتر در راهنمای کتاب به صاحب امتیازی احسان یارشاطر و مدیر مسئولی ایرج افشار فروردین – شهریور سال 53 سال هفتم شماره های 1الی6 به چاپ رسید. (زنده یاد نصرتالله امینی در بهار ۱۲۹۴ خورشیدی در خانوادهای صاحب تبار در شهر اراک دیده به جهان گشود. امینی در حالی که کمتر از ۳۰ سال داشت، بهعنوان جوانترین قاضی کشور به امر خطیر قضاوت پرداخت. امینی در تمام دوران زمامداری و زندگی دکتر مصدق، مشاور نزدیک و خدمتگزار او بود. امینی در سن 94 سالگی در 31 فروردین سال 1388دیده از جهان فروبست.)
10- یادداشتهای مسعود فقیه
11- مقاله نصرتالله امینی – راهنمای کتاب شهریور 53
منبع: روزنامه ایران